شبه علم در لکنت زبان: هرگز نشد بخواهم مطلبی در مورد لکنت زبان بگویم، ولی از نقد حرفه های متفرقه، متخصصان گفتار درمانی و محققان! غربی این عارضه بی نیاز باشم.

سماجت بی نظیر محققان:

همراهان گرامی در نظر داشته باشید که به علت سماجت بی نظیر محققان! در کشف ضایعه جسمی منجر به لکنت زبان، و از طرفی عدم وجود چنین ضایعه ای، هنوز علمی به نام « علم لکنت زبان » در جهان شکل نگرفته است و تفکر بر شبه علم در لکنت زبان است . هنوز نظریه معتبری در موضوع لکنت زبان به اثباط نرسیده؛ و هنوز حتی تعریفی مبتنی بر واقعیت و کلیت این عارضه ارائه نگردیده است.

دهها سال است که باندها و انجمن های علمی گفتار درمانی در غرب، علت لکنت زبان را به انواع نظریه های ضد و نقیض و دور از خرد ملبس کرده اند و انواع تعریفهای دور از ماهیت و گنگ را بر تن این عارضه پوشانده اند.

ادعای کشف ژن ها

هنگامی که گروهی ادعا میکنند موفق به کشف ژنهای عامل لکنت زبان و گروهی دیگر مدعی کشف آسیب مغزی منجر به لکنت شده اند، گروههای دیگر ادعاهای مختلفی از قبیل مشکل عصبی، پردازش مغز، خون رسانی، اشکال در اندامهای گفتاری و شبه علم در لکنت زبان و غیره را مطرح می کنند؛

طرفه آنکه ضمن متناقض بودن همه نظریه ها، و اینکه « نقد » لازمه هر موضوع علمی است، هیچ گروهی ادعا های گروههای دیگر را نقد نمیکند! انگار باندها و فعالان موضوع لکنت زبان از نقد، پرسش، بازشناسی و یادگیری به شدت متنفرند! چرا؟ چون باند کشف ژن لکنت زبان نیک میداند که دروغ میگوید، باند کشف آسیب مغزی منجر به لکنت نیز همینطور و الی آخر.

شبه علم در لکنت زبان

چندی پیش با یکی از مسئولان برجسته و دوست داشتنی انجمن علمی گفتار درمانی صحبت میکردم؛ از ایشان خواستم برای سامان بخشیدن به نابسامانی های درمان لکنت زبان یک گردهمایی تشکیل دهند… ولی خوشبختانه خیلی زود متوجه خطای خویش شدم؛ متوجه شدم خواسته من یک فضولی به دور از ادب و به دور از مصلحت بوده است…

شبه علم در لکنت زبان

من به انجمن علمی گفتار درمانی ایران به خاطر گسترش علم گفتار درمانی و خدمات فراوان به هم میهنان در عرصه اختلالات گفتاری و غیره علاقمندم و به ان احترام میگذارم، ولی نه درمورد عارضه لکنت زبان، چرا که تقلید بدون تحقیق پیش گرفته اند و ناآگاهانه پا جای پای شبه علم و خرافات غربی میگذارند و من حیفم می آید.

شبه علم در لکنت زبان

مدتهاست که یکی از اعضای محترم انجمن علمی گفتار درمانی که اساسا به فروش دستگاههای لکنت شکن میپردازند، دومین های زیر را خریداری کرده است: farahmandpoor.ir و farahmandp0or.ir تا بتواند خود را به جای نگارنده farahmandpour.ir به درمانجویان لکنت زبان خود جا بزند! چه میتوان گفت؟ولی باید پذیرفت که این است دنیای نابسامان لکنت زبان در جهان!

این تجربه قوی

اگر این عضو شریف انجمن علمی گفتار درمانی ایران به جای صرف انرژی خود در این راهها، به دنبال تحقیق در مورد لکنت زبان بود، بی تردید به واقعیت و ماهیت این عارضه دست می یافت ودیگر نیازی نبود که آبروی خانه خود ( انجمن علمی گفتار درمانی ) را نزد دوست و دشمن ببرد!

شبه علم در لکنت زبان

………………………………………….

در پی سامان بخشیدن به نابسامانی های موضوع لکنت زبان، به مقالات ارزشمند جناب آقای دکتر کیارش آرامش برخوردم و دیدم نقطه نظرهایی را که ایشان مطرح فرموده اند، به طور شگفت انگیزی با نابسامانی های درمان لکنت زبان در سطح جهان همخوانی دارند.

از اینکه آقای دکتر آرامش گرامی dr .kiarash Arameshاجازه استفاده کامل از مطالب خود را به اینجانب دادند بسیار سپاسگزارم:

چرا پزشکان به استفاده از رویکردهای شبه‌علمی تمایل پیدا می‌کنند؟

روش‌های مبتنی بر شبه علم، مانند یک آهن‌ربا که براده‌های آهن را به سوی خود می‌کشد، شارلاتان‌ها و دارندگان شخصیت ضداجتماعی را به خود جذب می‌کنند. نگاهی به بازارانوع طب‌های به اصطلاح جایگزین بیندازید.

به روشنی می‌بینید که (در کنار آن‌هایی که با رویکردی علمی سعی می‌کنند سره را از ناسره جدا کنند و دسته‌ای دیگر که ذکرشان در ادامه می‌آید) سوداگران شارلاتان و ضداجتماعی در آن ترکتازی و میدان‌داری می کنند. برخی از مردم و اعضای شبکه‌های اجتماعی و رسانه‌های گروهی فریبشان را می‌خورند و برخی هم با آن‌ها همدست می‌شوند. در این‌جا اما کاری به این گروه نداریم!

حقیقت آن که گاهی نیز پیش می‌اید که پزشکانی تحصیلکرده و با نیت خیر و با هدف خیررسانی علمی و حرفه‌ای به بیمارانشان، از رویکردهای شبه‌علمی استفاده می‌کنند. یعنی روش‌ها و درمان‌هایی را به کار می‌گیرند (یا بیمارانشان را به آن‌ها ارجاع می‌دهند) که مبنای علمی ندارند و مبتنی بر شبه علم و خرافات‌اند.

درست مانند پزشکی که از سر دلسوزی به بیمار خود توصیه می‌کند که فلان داروی هومیوپاتی را هم امتحان کند،یا پزشک دیگری که در کنار کار روتین خود، گواهی باز کردن مدارهای انرژی چینی را آموخته است و آن را برای برخی از بیماران خود به کار می‌برد،

یا آن پزشک دیگر که ضمن توصیه‌های غذایی، به بیمار خود روش پرهیز از سردی و ثقل سرد را آموزش می‌دهد و به خصوص توصیه می‌کند که ماهی را با ماست میل نکند،

یا سیاستگذار سلامتی که یک مداخله کاملا غیرعلمی را برای ارتقای رفتار بهداشتی جامعه اجرا می‌کند،یا روانپزشکی که از نوعی رواندرمانی غیر مستند و شبه علمی برای درمان بیمارانش استفاده می‌کند.

سوال اینجاست که چرا گاهی پزشکان تحصیلکرده و صادق و دلسوز، از رویکردهای شبه علمی استفاده یا از آن ها دفاع می‌کنند.

در پاسخ، این دلیل‌ها را می‌توان برشمرد:

1. کمبود سواد علمی:

آموزش رسمی در مقاطع دبیرستان و دانشگاه، متاسفانه و متاسفانه، دانشجویان را «مصرف کننده» علم بار می‌آورد. اما «علم شناسی» به ایشان نمی‌آموزد.

درست مانند مشتری یک رستوران که شکل و طعم غذاها را می‌شناسد اما از کم و کیف مواد غذایی به کار رفته در آن‌ها و نحوه پختشان به کلی بی‌خبر است. چنین فردی ممکن است انتخاب‌های غلطی را از روی ظاهر یا قیمت غذا انجام دهد.

پزشکان کتاب درسنامه طب داخلی هاریسون را می‌خوانند و محتوای آن را که علمی است می‌آموزند. اما نمی‌آموزند که چه چیزی کتاب هاریسون را از کشکول عطارالممالک و آموزه‌های اشو و کتاب انرژی درمانی و فشاردرمانی متمایز می‌کند؟

چرا ابن یکی علمی و از نظر اخلاقی قابل اعتماد و قابل تجویز است و آن دیگری‌ها شبه‌علمی و از نظر اخلاقی غیرقابل اعتماد و غیرقابل تجویزند؟

شناخت از مبانی فلسفه علم و پزشکی مبتنی بر شواهد معمولا در نزد پزشکانی که به طبابت اشتغال دارند، ضعیف و اندک است. به همین دلیل، احتمال دارد که به دام زرق و برق و ادعای رویکردهای شبه‌علمی بیفتند و تصمیم بگیرند که از آن ها برای درمان بیمارانشان استفاده کنند.

غافل از این که به قول مولانا: زین دوا رنجور شد بیمار تو!

2. خطا در شناخت و داوری:

پای صحبت برخی از پزشکان که بنشینید، اما، خاطره‌ها نقل می‌کنند از این که چگونه با استفاده از روش‌های شبه‌علمی بیمارانی را نجات داده‌اند و درمان کرده‌اند و این خاطره‌ها و نمونه‌ها را دلیل روشنی می‌دانند برای ادامه استفاده از شبه علم. می‌گویند: ما به چشم خودمان دیده‌ایم که اثر می‌کند. تو چگونه می‌خواهی به ما بگویی که آن چه که دیده ایم را نادیده بگیریم؟

علت اشتباه ایشان در خطاهای شناختی است. پزشکی مبتنی بر شواهد با روش‌های بسیار تخصصی ما را از خطاهای شناختی دور می‌کند. اما اگر فلسفه و مبانی طب مبتنی بر شواهد را نشناسیم، خیلی ساده به تجربه‌ها و خرده‌روایت‌های خودمان و بیمارانمان اتکا می‌کنیم و در معرض خطای شناختی قرار می‌گیریم. به اصطلاح «خومان را گول می‌زنیم.»

نقل قولی از فیزیکدان نامدار، ریچارد فاینمن (Richard Feynman) می‌گوید: علم تجربی عبارت است از «روش‌هایی که بشر آموخته است تا خودش را گول نزند!»
برخی از آن خطاهای شناختی که باعث اقبال پزشکان به شبه‌علم می‌شوند، از این قرارند:

الف- سوگرایی تایید:

سوگرایی تایید یا Confirmation Bias نوعی از سوگرایی است که همه آدم‌ها در معرض آن هستند. بدین نحو که همگی ما تمایل داریم که تنها وقایع و شواهدی را ببینیم و به خاطر بسپاریم و که نظر و پیش‌فرض ما را تایید می‌کنند.

فرص کنید که کسی به فال قهوه باور دارد. او ممکن است در طول زندگی خودش هزاران بار به فالگیر مراجعه کرده باشد و فالگیر ده‌ها هزار پیشگویی درباره او کرده باشد.

اگر بر حسب تصادف، پنج مورد از آن هزاران پیشگویی درست از آب درآمده باشند، آن فرد آن پنچ مورد را به خاطر می‌سپارد و به عنوان تایید صحت و درستی پیشگویی فالگیر به حساب می‌آرود و با آب و تاب برای همه تعریف می‌کند. بی آن که یادی از یا اشاره‌ای به آن هزاران موردی بکند که پیشگویی‌ها درست از آب در نیامده اند.

ما پزشکان هم در کار بالینی خود، اگر از روش خاصی استفاده کنیم، در معرض آن هستیم که چند نمونه تصادفی موفقیت آن را به یاد بسپاریم. گاهی هم به خاطرات افرادی اتکا می‌کنیم که خودشان دچار سوگرایی تایید‌اند و می‌گویند که اثربخشی فلان شیوه را «به چشم خودشان دیده‌اند» یا «از همشهری‌شان شنیده‌اند».

بنابراین با به خاطر سپردن موارد تاثیر (که می‌توانند تصادفی بوده باشند) و بی‌توجهی به موارد عدم تاثیر یا تاثیر سوء، فکر می‌کنیم و می‌گوییم که این مداخله اثربخش است. حال آن که این مداخله ممکن است اثربخش باشد یا نباشد و حقیقت آن نه در کار بالینی فردی، بلکه در کارآزمایی بالینی خوب طراحی و اجرا شده مشخص می‌شود.

ب- اعتماد بیش از حد به خود:

پزشکان افراد بسیار تحصیلکرده‌ای هستند. و نیز مورد اعتماد و ستایش بیماران و مراجعان خود اند. این ویژگی‌ها ایشان را در معرض اعتماد بیش از حد به خود و حدس‌ها و تجربه‌های فردی خودشان قرار می‌دهد . و بدین تزتیب به دامن شبه علم می‌لغزند.

مطالعه‌های تجربی نشان داده‌اند که هرچقدر فردی نسبت به یک باور خود ابراز اطمینان بیشتری کند، احتمال بیشتری وجود دارد که آن باور او نادرست یا نادقیق باشد. به بیان دیگر، پافشاری و تعصب بر یک عقیده احتمال نادرست بودن آن را نه تنها کمتر نمی‌کند، که بیشتر هم می‌کند.

پزشکان با همه تحصیلات عالی که دارند و با همه ستایش و احترامی که از بیماران خود دریافت می‌کنند، نباید خود را از نعمت بزرگ تفکر انتقادی محروم کنند.

ج- سوگرایی «تفسیر بعد از وقوع»:

سوگرایی تفسیر بعد از وقوع یا Hindsight Bias وقتی رخ می‌دهد که پزشک به طور گذشته نگر، بهبود مشاهده شده در وضع بیمار را به روش مورد استفاده خود نسبت می‌دهد.

دارونماها

خیلی از اوقات بیماران به طور خود به خود، در اثر مکانیسم‌های دفاعی بدن، در اثر سایر مداخله‌ها و درمان‌ها، به علت اثر روانی توجه پزشک و اقدام به درمان (اثر دارونما) و به هر دلیل دیگری بهبود را تجربه می‌کنند. اما بیمار و پزشک تمایل دارند که این بهبود را به روش درمانی خاصی نسبت دهند که پزشک به کار برده است. این انتساب تا در کارآزمایی‌های علمی نشان داده نشده باشد، به هیچ وجه قابل اتکا و اعتماد نیست.

خیلی از افرادی که به خرافات باور دارند، برای مثال چشم زخم، از طریق همین تفسیر پسینی برای باورهایشان شاهد و دلیل فراوان پیدا می‌کنند. یعنی حادثه‌های بد را به تعریف و تمجید فردی چشم شور نسبت می‌دهند. بی آن که ربطی واقعی وجود داشته باشد.

د- خودآموزه‌های دم دستی: خودآموزه‌های دم دستی (availability heuristics) عبارتند از نوعی از ساده‌سازی ذهنی منجر به خطا که در فرآیندهای شناخت و داوری انسان‌ها مشاهده می‌شود. به این شرح که معمولا برای تفسیر و تبیین هر پدیده، به مثال‌هایی که پیش‌تر و بیش‌تر به خاطر می‌ایند تکیه می‌شود.

برای مثال، فرض کنید که در کشوری در سال گذشته هزار مورد تجاوز به کودکان رخ داده است که تنها ده مورد از آن‌ها توسط افرادی متعلق به اقلیت الف (که سی درصد از افراد آن جامعه را تشکیل می‌دهند) انجام شده‌اند.

موارد مشهور

اما از آن ده مورد، سه مورد خیلی رسانه‌ای شده اند و به خاطر مردم مانده‌اند. حال اگر یک خانواده عادی بخواهند مراقبی برای کودک خود استخدام کنند، اگر آن فرد از اقلیت الف باشد، او را به دلیل همین تعلق استخدام نخواهند کرد. زیرا فکر می‌کنند که بیشتر تجاوزها به کودکان توسط این افراد انجام می‌شود یا این افراد تمایل بیمارگونه خاصی به تجاوز به کودکان دارند.

این خطا در نزد پزشکان و بیماران نیز دیده می‌شود. پزشکی که از درمان الف برای بیماران خود استفاده می‌کند، اگر به جای روش‌های مبتنی بر شواهد، بخواهد تنها به تجربه شخصی اتکا کند، ممکن است دچار این خطای شناختی شود و این یک رویکرد شبه‌علمی خواهد بود. بنابراین این پزشک بی آن که بخواهد یا بداند، در دام شبه علم افتاده است.

فرض کنید که درطول ده سال گذشته، پزشک مزبور درمان الف را برای صدها بیمار به کار برده است. اکثریت این بیماران دیگر به او مراجعه نکرده‌اند، بنابراین پزشک هیچ اطلاعی از نتیجه درمان در اکثریت بیماران خود ندارد. از مابقی هم اکثر آن‌ها بهبودی مختصر و قابل انتساب به عوامل دیگر، یا حتی بدتر شدن را گزارش کرده‌اند.

اما سه بیمار، در مراجعات بعدی، با شادی و شعف از تاثیر شگفت انگیز آن درمان حرف زده اند و گفته اند که «دکتر عزیز! نمی دانم با چه زبانی از شما تشکر کنیم.» این سه بیمار دقیقا مواردی هستند که پزشک به خوبی به خاطر می‌سپارد و هر وقت سخن از درمان الف به میان می‌اید آن ها در ذهن او می‌درخشند.

درنتیجه پزشک به خود و بیماران بعدی اش می‌قبولاند که اگرچه درمان الف تحت کارآزمایی بالینی قرار نگرفته است، اما تجربه او نشان داده است که تاثیری باورنکردنی و شگفت انگیز دارد!

3. ماهیت پس‌خوراند در کار بالینی:

الف- فقدان پیگیری در طول زمان:

پزشکان معمولا پس از پایان درمان، بیماران خود را پیگیری نمی‌کنند. فرض کنید که بیمار افسرده‌ای به پزشک مراجعه می‌کند و پزشک از روش «نماد درمانی» برای درمان او استفاده می‌کند. فرض کنید که روش ساختگی نماددرمانی به این گونه است که پزشک نمادهایی را متناسب با زمینه فرهنگی بیمار به او نشان می‌دهد و از او می‌خواهد که درباره‌شان حرف بزند.

بیمار بعد از مدتی بهتر می‌شود. البته نه به علت «نماد درمانی» بلکه به خاطر سیر طبیعی بیماری و طی شدن حمله افسردگی و نیز به خاطر اثر اندک مثبتی که گفتگو با پزشک و «احساس تحت درمان قرار گرفتن» برای او ایجاد کرده است.

او موقع خداحافظی به پزشک می‌گوید: «خیلی ممنون دکتر جان! روش شما عالی نتیجه داد و حال من را خوب کرد!» پزشک این را دلیلی بر دقت و اعتبار روش «نماد درمانی» فرض می‌کند. اما نمی‌داند که آن بیمار درست دو هفته بعد دچار بحران افسردگی شدیدتری شده و اقدام به خودکشی کرده است!

در واقع نماد درمانی پزشک فرضی ما نه تنها بیمار را درمان نکرده است، بلکه او را از فرصت درمان دارویی مناسب که می‌توانست مانع از بحران و خودکشی او شود محروم ساخته است.

فقدان پیگیری طولانی مدت، در کنار تمایل مراجعان به تایید پزشک (ادامه این بحث را ببینید) باعث می‌شود که پزشکان نتوانند تصور دقیق و معتبری از تاثیر واقعی خیلی از روش‌های درمانی خود داشته باشند. هنگامی تاثیر این روش‌ها به درستی نشان داده می‌شود که پیگیری روشمند در طی کارآزمایی بالینی انجام شود.

ب- اثر بارنوم:

بارنوم (P.T. Barnum) شومنی بود که حمله مشهوری را به او نسبت داده‌اند: «هر دقیقه یک ساده‌لوح به دنیا می‌آید!». اثر بارنوم (Barnum Effect) یکی از زمینه سازهای اصلی رواج شبه علم و خرافات است.

این اثر هنگامی رخ می‌دهد که مردم – یا بیماران – با ساده لوحی دو چیز را که هیچ ربطی به هم ندارند به هم ربط می دهند، برای مثال، مطالب ستون طالع بینی مجله را با اتفاقات زندگی و شخصیت خودشان ربط می‌دهند، یا درمان با مغز شتر را به بالا رفتن پلاکت خون بیمارشان مرتبط می‌انگارند!!

پزشکان نیز ممکن است در تفسیر نتایج درمان‌ها دچار اثر بارنوم شوند. یعنی به ارتباطی غیرواقعی، اعتبار ذهنی (Subjective Validation) ببخشند.

بارنوم یا فورر

نام دیگر اثر بارنوم، اثر فورر است. در سال ۱۹۴۸، برترام فورر (Bertram R. Forer)، روانشناس آمریکایی، یک تست شخصیت را بین ۳۹ دانشجوی روان‌شناسی توزیع کرد. بعد، به هرکدام از آن‌ها برگه‌ای داد که می‌گفت که حاوی تفسیر تست شخصی‌شان است.

و از هر دانشجو خواست که با شناختی که از شخصیت خود دارد، بگوید که این تست تا چه میزان در شناخت و ترسیم ویژگی‌های شخصیت او دقیق بوده است. متوسط نمره‌ای که دانشجویان به دقت آن تست دادند، ۲۶/۴ از ۵ بود! یعنی یک نمره بالا.

واقعیت ماجرا

واقعیت اما این بود که فورر به همگی دانشجویان یک برگه تفسیر واحد و یکسان را داده بود که محتوایش را از کتابچه عامیانه طالع بینی که از دکه روزنامه فروشی خریده بود، برداشت کرده بود. محتوای این تفسیرعباراتی از این قبیل بود:

  • شما خیلی نیاز داری که دیگران دوستت داشته باشند و از تو تعریف کنند
  • شما تمایل داری که خودت را نقد کنی و از خودت ایراد بگیری
  • شما ظرفیت‌های استفاده نشده فراوانی داری که تا کنون از آن‌ها به نفع خودت استفاده نکرده ای
  • یکی از مهمترین هدف‌های شما در زندگی، احساس تامین بودن است.

پدیده بارنوم یا فورر به خوبی نشان می‌دهد که ما تا چه اندازه به روش علمی و استناد به مستندات حاصل از روش علمی احتیاج داریم تا خودمان و دیگران را فریب ندهیم.

برخی می‌گویند که باید در هنگام روبه‌رو شدن با طب های مسما به جایگزین، ذهن باز داشت. این حرف درستی است. اما این جمله مشهور را به یاد داشته باشبم که : داشتن ذهن باز یک فضیلت است، البته تا جایی که مغزمان از آن بیرون نیفتد!

ج- مراجعان تمایل به تایید پزشک خود دارند:

این تمایل در هر پزشکی هست که بیمار یا مراجعش از او راضی باشد. این محبت دوطرفه است. بیماران هم دوست دارند که رضایت را در چهره پزشکانشان ببینند.

اغراق چرا؟

به همین دلیل ممکن است درباره اثربخشی درمان‌ها اغراق کنند و یا عوارض و مشکلات را کمتر جلوه دهند. البته بر عکس این حالت هم ممکن است رخ دهد. اما در هر حال خیلی از اوقات، نتیجه خوب و شگفت انگیز یک درمان تنها حاصل تعارف و میل بیمار در راضی نگاه داشتن ما و خداحافظی با لبخند و تشکر متقابل است.

images sc5 - کلینیک گفتار درمانی فرهمندپور

[ بارها شاهد و ناظر بوده ام که گفتار درمانی از توانایی هایش در درمان لکنت زبان کودکان و بزرگسالان، آنهم در چند جلسه یا چند ماه صحبت کرده و تعریفها و تشکرهای درمانجویان خود را بازگو نموده است. احتمالا حتما همینطور است؛

ولی باید دانست که مشخص کردن بهبودهای نسبی پایدار و بهبودهای کامل پایدار لکنت زبان کودکان و بزرگسالان به پیگیریهای متعدد در طول زمان نیاز دارد. فقط با پیگیریها و تعامل بین درمانگر و درمانجو است که میتوان موفقیت ها در درمان لکنت زبان را تایید یا رد نمود. ]

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *